غزلی در سوگ افشین یداللهی

آبخورگ زادگاه من است .گرچه سال هاست من همچون صدها خانواده دیگر آبخورگی مجبور به مهاجرت شده ام .و شاید تا هجرت ابد ی دیگر در آن جا مسکن نگزینم ،اما برای همیشه آبخورگ زادگاه و وطن من است. و به آن عشق می ورزم که پیامبر فرمود:«حب الوطن من الایمان».

.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
نظر سنجی
دیگر موارد
آمار وب سایت
غزلی در استقبال از غزل افشین  عبداللهی و در سوگ او :
 
در این انتهای زمستان چه کردی؟!
بریدی دلت را ز مستان ، چه کردی؟!
 
به آوای نابت بسی شور داشتیم
سپردی به گور و به ایران چه کردی؟!
 
به شور بهاری درخت شد غزل خوان
تو با ما و آوای دستان چه کردی؟!
 
بهار تشنه ی نغمه های سرودت 
تو با واژه ی خیس باران چه کردی؟!
 
مگر گوش ما لایق نغمه هایت نبودند.
تو با لاله و لاله زاران چه کردی؟!
 
  پیام آور غنچه های بهاری، چو بلبل
تو با غنچه های بهاران چه کردی؟!
 
به اشعار افشین بیابان شده لاله ی گوش
تو با دشت و کوه و بیابان چه کردی؟!
 
تو با این غروبت افق را به آتش کشیدی
تو با خویش و دلهای ایشان چه کردی؟!

حسین ذوالفقاری ۹۵/۱۲/۲۶ 




:: بازدید از این مطلب : 554
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : حسین ذوالفقاری
ت : سه شنبه 15 فروردين 1396
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی